سروده ای در فقدان پدر عزیزم ، مربی جسمانی و روحانی ام ، معلم عرفان ، واصل به مقامات کشف و شهود و ایقان ، فانی در انوار علوی ، سالک واصل طریق مرتضوی رضوی مهدوی ، حکیم و فقیه و مفسر ربانی آیت الله علامه حاج سید بحرالعلوم میردامادی قدس سره متوفای ۱۳ آبان ۱۳۶۹شمسی که در تاریخ ۱۳۷۳ شمسی این اشعار سروده شد.
سید محمد حسین بحرالعلوم میردامادی متخلص به «حیرت و شیون»
بارم ز دیده خون که از این تیره خاکدان
برخاست آنکه دل ز علایق بریده بود
بحرالعلوم آن یل میدان علم و عشق
گنجینه ای ز حُسن و صفات حمیده بود
مردی که در سلوک الـی الحق، به روزگار
چون کوه استوار و چو تیغ آبدیده بود
در سینه اش بسی دُرِ عرفان نهفته داشت
از گلشن علی ( ع ) گل اشراق چیده بود
آن واصل تجلی اعلای عاشقی
بر جان خود بلای غمش را خریده بود
او را هوای کرببلای حسینی است
از عشق او چو بِسمِلِ در خون تپیده بود
بود آشنای یار و ز اغیار در گریز
عُزلت به کنج خلوت عرفان گزیده بود
نوشیده بود ساغر پیمانه ی علی ( ع )
از هستی اش فروغ حقیقت دمیده بود
با قدسیان عالم بالا در ارتباط
دامن ز خار زار طبیعت کشیده بود
خورشید وار دامن دلهای تیره را
تابنده همچو جاری نور سپیده بود
روحش نداشت در تن خاکی دگر قرار
شوق وصال جامه ی صبرش دریده بود
با کس نگفت عارف شب زنده دار عشق
رازی که از نسیم سحرگه شنیده بود
« حیرت » شبی نظاره ی باغ شهود کرد
دیدش که در جوار«رضا » آرمیده بود….