سروده « روح قدسی » از استاد حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمد حسین بحرالعلوم میردامادی متخلص به «حیرت ، شیون»
تا که از بطن مشیت سر زد آن مولود مسعود
سرّ یزدان نور سبحان در تجلی چهره بنمود
درحریم قلب احمدجلوهی او گشـته مشهود
زهرهی زهرا که باشد امّ بابو دخت محمود
از تماشای جلالش رفت از کف،عقل و دینم
فاطمه سرّ هویـت ، امّ هسـتی آفرینم
زهرهی تابان حیدر ، مُظهــری سِرِّ قِدم را
از مشیت تا به خلقت،مـرکزی لوح و قلم را
امّ احـــــمد ، ام مهدی ، علت نور امیدی
لیلهی قدری به قرآن، اصلفطری، نورعیدی
آیت عظما به معــــراج محـمد مصطفایی
سرّ سرّ لیلۀ الاسراء و ســرّ مرتضایی
باطن سرّ هو الحق ، رمــــز آیات مبینی
هستیآثار دوحرف استو تو اصلآن واینی
من خدا را دیده ام چون نـور زهرا را بدیدم
من غلام درگهت گشتم ، به درگاهت عبیدم
(ازکجایی،کیستی،نامتچه،نسبتباکهداری؟)
کفو حیدر هستـی و تو اسم اعظم، سرّ یاری
در مکــانی فاطمه یا روح قدس لامکانی ؟
سرّ غیب ذاتــــی و ناموس حیّ دلستانی
سر خوشان عشق حیـدر را تویی سرّ الستی
در نهانی ، از وجـودت شد عیانی کل هستی
دلبر و دلدار حیــدر،دلستان و دلنــشینش
نور تو بر او تجلیکردهزهـرا دریسارودریمینش
با ولای تو عمل در نزد یزدان نیـــک باشد
بی فروغ نــور پاکت زندگی تاریک باشد
پیرو تو از خدایت لایق تبریـــــک باشد
از برایش فیض دنــیا و جنان نزدیک باشد
زهرهیزهرا به«حیرت»داده ای خط امـانت
زینجهتگردیده اوچونجبرئیل از خادمانت
با خیال مهر رویت می شوم من غرق نورت
(گرگناهانم زحد افزونشد ای مه درحضورت)
(لیک شادم زآنکه با مهر تولایت عجـینم )
ای تو ناموس علی، ای سرّ حق و اصل دینم
سروده سال۱۳۸۹